غریب
من در آیینه سخن می گویم:
با تو دارم سخنی_
با تو ای خفته به هر موج نگاهت فریاد!
با توام ای همدرد!
با توام ای "همزاد!"
با تو ای مرد غریبی که در آیینه به من می نگری!
گوش کن با تو سخن می گویم:
من غریب و تو غریب_
از همه خلق خدا_
تو به من همنفسی_
غیر تو همسخن و همدل من_
در همه ملک خدا نیست کسی.
های... ای محرم من!
روی در روی تو فریاد کنم_
تا به دادم برسی.
خرم آن لحظه که با دیده ی اشک آلوده_
در تو بگریزم و در «آیینه» با هم باشیم
ساعتی هم سخن و همدل و همدم باشیم.
برق اشک تو در آیینه ی چشمت پیداست
شرم از گریه مکن_
اشک، همسایه ی ماست
من وتو چون هر روز _
مات و خاموش به مهمانی اشک آمده ایم
در دل ما اشک است_
اشک تنهایی و تنهایی و تنهایی ها
اشک دیدار ستم ها و شکیبایی ها
من و تو خاموشیم
من تو غم زده ایم
من تو همدل ماتم زده ایم
گوش کن ای همزاد!
با زبان"نگهم" با تو سخن میگویم:
از نگاهم بشنو، رخصت گفتار کجاست؟
دل به یاران دروغین مسپار_
واژه ی"یار" دروغست، بگو یار کجاست؟
لحظه ی درد دل و موسم دلتنگی ها_
وعده ی ما و تو در عمق دل آیینه است.
بهتر از آیینه، منزلگه دیدار کجاست؟
با تو راز دل خود را گفتم
«آن کس است اهل بشارت که اشارت داند»
«نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجاست؟»
بازدید دیروز: 27
کل بازدید :128904
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386